loading...
بدون شرح
مونا بازدید : 30 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (2)

ما حیوانات را خیلی* دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف می*زنیم ، بابایمان هم همینطور. بابایمان همیشه وقتی* با ما حرف می زند از حیوانات 

هم یاد می*کند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج 

نشستم؟

مونا بازدید : 24 سه شنبه 22 فروردین 1391 نظرات (1)

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند..........

مونا بازدید : 91 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

1- خط فقر:خطي كه روز به روز بالاتر مي رود و به جمعيت افرادي كه زير آن قرار دارند افزوده مي شود، خطي كه با هيچ پاك كني قابل پاك شدن نيست، برخي افراد براي نديدن اين خط از لاك غلط گير استفاده مي كنند.

2- زير خط فقر: يه جاي خيلي بد، محل سكونت بسياري از كارمندان و معلمان (بخصوص از نوع بازنشسته اش).

3- پول: چرك دست، عنصري جادويي كه توانايي تبديل كردن بيشتر مشكلات را به شكلات دارد، موجودي محبوب كه همه به دروغ مي گويند دوستش ندارند.

 

4- مايه دار:در گذشته به افرادي گفته مي شد كه موبايل و پرايد داشتند و امروزه به افرادي گفته مي شود كه حداقل يك برج يا كارخانه به اضافه يك BMW داشته باشند.يك جمله در يك اداره: “هواي يارو رو داشته باش از اون مايه داراست.” (البته اين اداره غيردولتي بود، در ادارات دولتي كه از اين خبرها نيست!)

 

5- فاصله طبقاتي : يك نوع فاصله كه خيلي زياد است و كسي تاكنون نتوانسته آن را اندازه بگيرد (گفته مي شود اين فاصله از فاصله خانه ما تا خانه عمه ام هم بيشتر است!) در مواقع خواستگاري يادآور ضرب المثل “كبوتر با كبوتر، باز با باز” است.

 

6- غارتگر بيت المال: فردي كه اقدام به غارت بيت المال مي كند، اين افراد از تاريكي مي ترسند و به همين علت علاقه زيادي به روشن نگه داشتن شمع بيت المال دارند، دستهاي اين افراد شباهت عجيبي به پاهاي هشت پا دارد بدين صورت كه بعد از قطع يكي از دستهايشان با دست ديگر خود به ادامه كارهايشان مي پردازند و در اين مدت نيز دست قطع شده ترميم شده و دوباره در مي آيد!

 

مونا بازدید : 46 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بي پدر مادر زندگي مي کرد. اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .

مونا بازدید : 41 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت: 

مونا بازدید : 28 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.

به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.

تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...

پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟

پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.

پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...

مونا بازدید : 29 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...

مونا بازدید : 33 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مونا بازدید : 38 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود،هیچ گاه شاد نبود.او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
((ارباب،آیا حقیقت دارد که خداوندپیش از بدنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟))
او پاسخ داد:((بله))
 خدمتکار پرسید:....

مونا بازدید : 30 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. 
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ...

مونا بازدید : 29 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

1. هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . .


2.خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم ، هرچه هستی گذرا نیست 

هوایت ، بویت ... فقط آهسته بگو  . . . با دلم می مانی . . .


3. دوستان عاشق شدن کار دل است 
 دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است

تا توانی با رفیقان همرنگ باش
 یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش . . .




مونا بازدید : 34 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

ميدوني چرا خدا به همه دو تا دست , دو تا پا , دو تا چشم داده , اما فقط يكي دونه قلب داده؟ براي اين كه بگردي , اون يكيش رو پيدا كني

انواع قهوه : 1- شيرين مثل چشمات2 - رقيق مثل قلبت3- تلخ مثل دوريت

هيچگاه نگذار در كوهپايه هاي عشق كسي دستت را بگيرد كه احساس ميكني در ارتفاعات آنرا رها خواهد كرد

ميدوني دريا چرا دريا شد؟ به خاطر موجاش اگه موج نداشت هيچ و قت دريا نمي شد،من يه دريام و تو موجهاي مني

به چشمي اعتماد كن كه به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد ، به دلي دل بسپار كه جاي خالي برايت داشته باشد و دستي را بپذير كه باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

اگه يه روز رفتي و برنگشتي بهت قول نميدم منتظرت ميمونم اما ازت يه خواهش دارم وقتي اومدي يه شاخه گل رو قبرم بزاري

يك بار براي ديدن دريا قدم به ساحل گذاشتي... اما امواج دريا هزاران بار براي بوسيدن قدمگاهت تا روي ساحل پيش آمدند. دلم برات تنگ ميشه اما هزاران بار بر قدمگاهت بوسه ميزنم.


مونا بازدید : 27 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

تا فاطمه است و جگر سوخته ی او



با داغ دل لاله کسی کار ندارد



از نالهی پنهان علی در دل شبها



پیداست که دل داردو دلدار ندارد

مونا بازدید : 26 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز

گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز

مونا بازدید : 23 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

بخار شیشه ایم ، نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی !





حافظه‌ام ..... همه چیز و همه کــــس را فراموش می‌کند!!... 
خسته شدم بس که سابیدمش..... و تو هر بار .. نمایان‌تر شدی!




غریبه بود اشنا شد … عادت شد …عشق شد …هستی شد …
روزگار شد …خسته شد… بی وفا شد …دور شد…بی گانه شد …
فراموش نشد…





مونا بازدید : 34 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

اگه دلت گرفته برو پايين.
.
.
.
اگه فکر ميکني هيچکس دوست نداره ، برو پايين.
.
.
.
.
اگه خيلي تنها موندي برو پايين.
.
.
.
يعني اينقدر بدبختي ؟!!! خاک تو سرت

مونا بازدید : 26 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

و تو در هیاهو چه شادمانه خاموش کردی آخرین شمع را و من در سکوت چه عاشقانه گفتم تولدت مبارک ...



یه کیک خیلی خوش طعم ، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن



مروز سالروز تولد توست و من برایت هدیه ای نخریده ام آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست. نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم” را برایت انشا کنم اما کاملتر از این چیزی ندارم تولدت مبارک .

مونا بازدید : 24 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

بدنبال ناکامي طرح چاپ عکس قلب و روده و قلوه


بر روي پاکت سيگار در ايجاد بي ميلي نسبت به


مصرف سيگار


شرکت دخانيات طرح نوشتن “فحش…خواهر – مادر”


را در آينده نزديک عملي خواهد کرد

مونا بازدید : 27 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (1)

بدنبال ناکامي طرح چاپ عکس قلب و روده و قلوه


بر روي پاکت سيگار در ايجاد بي ميلي نسبت به


مصرف سيگار


شرکت دخانيات طرح نوشتن “فحش…خواهر – مادر”


را در آينده نزديک عملي خواهد کرد

مونا بازدید : 24 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)
گفتم : خدایا چقدر دوری
گفت : تو با من؟
گفتم : خدایا تنهاترینم
گفت : با وجود من؟
گفتم : خدایا کمک خواستم
گفت : از غیر من؟!
گفتم : خدایا دوستت دارم
گفت : بیش از من؟
مونا بازدید : 32 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند 



از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! 


++++++++++



مونا بازدید : 30 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)


نبودن هیچکس سخت نیست ، فراموش کردن یک بودن سخت است.


.................................................


تو آسمون عاشقی ستاره پیدا نکنی ، مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی.


.................................................


قسم بر جامه عشقی که از مهرت بتن دارم ، فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم.


.................................................








مونا بازدید : 35 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

خداوندا مرا یارى ده تا قبل از اینکه در مورد راه رفتن کسى قضاوت کنم،قدرى باکفشهاى او راه بروم.


+++++++++++++++



به خدا گفتم "خسته ام" گفت : 

مونا بازدید : 33 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

بي حوصله‌اي. آسمان روي سرت سنگيني مي کند. دهانت تلخ است ودستهايت پر از زمستان . پاهايت مثل صخره
سخت شده‌اند. از پنجره به بيرون نگاه مي‌کني. به درختان روبرو خيره مي‌شوي. حرفهايت را مچاله مي‌کني و روي گرده‌ي باد مي‌اندازي. دلت به حال خودت مي سوزد.

تعداد صفحات : 2

درباره ما
مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید ××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××× تو كجایی سهراب؟
آب را گل كردند
و چه با دل كردند
زخمها بر دل عاشق كردند
خون به چشمان شقایق كردند
 در همین نزدیكی
عشق را دار زدند
همه جا سایه دیوار زدند
 گفته بودي قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دورخواهم شد ازاین شهرغریب!
قایقت جا دارد؟
كه نجاتم دهى ازاين گرداب؟
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 70
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 56
  • بازدید سال : 294
  • بازدید کلی : 8,252