loading...
بدون شرح
سید محمد موسوی بازدید : 34 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (1)

در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش پیدا می کردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگه اش در میان میگذاشت.

مونا بازدید : 24 سه شنبه 22 فروردین 1391 نظرات (1)

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند..........

مونا بازدید : 91 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

1- خط فقر:خطي كه روز به روز بالاتر مي رود و به جمعيت افرادي كه زير آن قرار دارند افزوده مي شود، خطي كه با هيچ پاك كني قابل پاك شدن نيست، برخي افراد براي نديدن اين خط از لاك غلط گير استفاده مي كنند.

2- زير خط فقر: يه جاي خيلي بد، محل سكونت بسياري از كارمندان و معلمان (بخصوص از نوع بازنشسته اش).

3- پول: چرك دست، عنصري جادويي كه توانايي تبديل كردن بيشتر مشكلات را به شكلات دارد، موجودي محبوب كه همه به دروغ مي گويند دوستش ندارند.

 

4- مايه دار:در گذشته به افرادي گفته مي شد كه موبايل و پرايد داشتند و امروزه به افرادي گفته مي شود كه حداقل يك برج يا كارخانه به اضافه يك BMW داشته باشند.يك جمله در يك اداره: “هواي يارو رو داشته باش از اون مايه داراست.” (البته اين اداره غيردولتي بود، در ادارات دولتي كه از اين خبرها نيست!)

 

5- فاصله طبقاتي : يك نوع فاصله كه خيلي زياد است و كسي تاكنون نتوانسته آن را اندازه بگيرد (گفته مي شود اين فاصله از فاصله خانه ما تا خانه عمه ام هم بيشتر است!) در مواقع خواستگاري يادآور ضرب المثل “كبوتر با كبوتر، باز با باز” است.

 

6- غارتگر بيت المال: فردي كه اقدام به غارت بيت المال مي كند، اين افراد از تاريكي مي ترسند و به همين علت علاقه زيادي به روشن نگه داشتن شمع بيت المال دارند، دستهاي اين افراد شباهت عجيبي به پاهاي هشت پا دارد بدين صورت كه بعد از قطع يكي از دستهايشان با دست ديگر خود به ادامه كارهايشان مي پردازند و در اين مدت نيز دست قطع شده ترميم شده و دوباره در مي آيد!

 

مونا بازدید : 46 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بي پدر مادر زندگي مي کرد. اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .

مونا بازدید : 41 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت: 

مونا بازدید : 27 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.

به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.

تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...

پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟

پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.

پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...

مونا بازدید : 29 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...

مونا بازدید : 33 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مونا بازدید : 38 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود،هیچ گاه شاد نبود.او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
((ارباب،آیا حقیقت دارد که خداوندپیش از بدنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟))
او پاسخ داد:((بله))
 خدمتکار پرسید:....

مونا بازدید : 30 یکشنبه 20 فروردین 1391 نظرات (0)

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. 
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ...

مونا بازدید : 33 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

بي حوصله‌اي. آسمان روي سرت سنگيني مي کند. دهانت تلخ است ودستهايت پر از زمستان . پاهايت مثل صخره
سخت شده‌اند. از پنجره به بيرون نگاه مي‌کني. به درختان روبرو خيره مي‌شوي. حرفهايت را مچاله مي‌کني و روي گرده‌ي باد مي‌اندازي. دلت به حال خودت مي سوزد.

مونا بازدید : 23 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (0)

رفتم دستشويي پارک. تا تو دستشويي نشستم از دستشويي کناري صدايي شنيدم که گفت:

 

سلام حالت خوبه؟

 

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشويي هر کي رو که پيدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمي دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوري دادم:

 


سید محمد موسوی بازدید : 37 دوشنبه 07 فروردین 1391 نظرات (0)
ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
سید محمد موسوی بازدید : 22 چهارشنبه 02 فروردین 1391 نظرات (0)
روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.
پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.
او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"
درباره ما
مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید ××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××× تو كجایی سهراب؟
آب را گل كردند
و چه با دل كردند
زخمها بر دل عاشق كردند
خون به چشمان شقایق كردند
 در همین نزدیكی
عشق را دار زدند
همه جا سایه دیوار زدند
 گفته بودي قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دورخواهم شد ازاین شهرغریب!
قایقت جا دارد؟
كه نجاتم دهى ازاين گرداب؟
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 70
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 256
  • بازدید کلی : 8,214