روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...
1. هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . .
هوایت ، بویت ... فقط آهسته بگو . . . با دلم می مانی . . .
![](http://www.mihandownload.com/download/fatemeiah.jpg)
می خواست رخش پیش عدو زرد نباشد
ای کاش یکی بود در آن کوچه و می گفت
آن کس که به زن حمله کند، مرد نباشد
تا فاطمه است و جگر سوخته ی او
با داغ دل لاله کسی کار ندارد
از نالهی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل داردو دلدار ندارد
بلب جانم رسید ازحسرت تو / نشانم ده رخ نورانیت را
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
تعداد صفحات : 7